عذرخواهی دسته‌جمعی!

میلاد بدین‌وسیله از تمامی دوستان و آشنایان و وبلاگ‌خوانان و وبلاگ‌نخوانان گرامی عذر خواهی می‌نماید. اصولا در زمان امتحانات، خاصّه آن‌ها که حجمشان از هزار صفحه منبع امتحانی تجاوز می‌کند، میلاد دچار نوعی اختلال به نام «اینِر مایند قاطی‌اینگ[۱]» می‌شود. در چنین زمان‌هایی روحیهٔ نیمه‌سگی‌اش بروز کرده، از زمین و زمان پاچه می‌گیرد و شکایت می‌کند.

در چنین شرایطی، می‌توان میلاد را از تیرهٔ موجودات زندهٔ خسته و over-worked [۲]‌ به حساب‌آورد. لطفاً در همین راستا برای امتحان امروز او دعا نمایید!


تابعات:

بدین‌وسیله میلاد اعلام عذر خواهی می‌کند از:

  • مرد یخ‌زده (به دلیل پاچه‌گیری بی‌جا در وبلاگ ایشان)
  • گاما (به دلیل کامنت بی‌حوصله‌ای که به دستش نرسید (!))
  • نازنین (که این چند وقته هیچ سر نزدم به وبلاگش [۳])
  • فاطمه (بی‌پاسخ گذاشتن الکی کامنتی که برام گذاشته بود)
  • مهرنوش (گیج نمودن ایشان با پست‌های مذکورات)
  • زرایر خانم (که به کامنت‌های طولانی‌ش جوابای سرسری دادم!)
  • دوست‌جون (که با یه نوشته گیج و کلافه‌ش کردم :دی [۴])

توضیحات:

۱. Inner-Mind Ghatying

۲. وضعیّتی که در آن حمّال می‌شوید.

۳. که البتّه گویا اگه سر هم می‌زدم توفیری نمی‌کرد! چرا که نظراتشون بسته بید!

۴. البتّه چون کلافه‌شدنش یه اتّفاق نادر بود نمی‌تونم بگم هیچ رضایت‌مندی پنهانی از این کار کسب نکردم! :دی


نظرات 11 + ارسال نظر
مهرنوش پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

خب ، اصولا سعی کن در این زمان ها هیچ فعالیتی از خودت نشون ندیف به خصوص به افرارد مختلف جوابی ندهی ...

:دی، باشه، خدا رحم کرده دم دستت نبودم این چند روزه! :دی

فاطمه پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 11:37 ق.ظ

همان که خودم گفتم. مسلما منم با این مغز تیزم اگر می خواستم اون کتاب دیفرانسیل کذایی رو مورد مطالعه میان ترمی قرار بدم ، تازه بعد از ان هم مطالعه تنها به نمره 12 و اینا فکر کنم که خواهم رسید ، همین اتفاق برایم می افتاد.

:دی

فاطمه پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

در ضمن عذرخواهی پذیرفته است ، ولی پاسخ کامنتمو می خوام.

عجب!

مهرنوش پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 08:50 ب.ظ

چرا خدا رحم کرده؟ اصولا خدا به کی رحم کرده؟ تو یا من؟

چراش که واضحه. به من طبیعتا 8-|

دوست جون پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 09:00 ب.ظ

کی کلافم کردی؟

آن زمان که آخرش مجبور شدم تلفنی توضیح بدم!

زرایر پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

سلام

خوب... کامنتی که چرت و پرت باشه بایدم جواباش سرسری باشه.

ناراحت نشدم. به دل نگرفتم. عذرخواهی ازم نبود.

موفق باشید. (گمونم بعد از این کامنتای تلگرافی بذارم. :دی بازم شکلک سوت زدن اینجا نیس!)

عجب!!!!
خب این که شما ناراحت نشدید بحثش جداس از این که من معذرت خواهی کردم!

مهرنوش پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 11:00 ب.ظ

چرا اون وقت؟

کتک - حال عصب - و کلماتی از این دست شما رو یاد چیزی نمی اندازه!؟

مهرنوش جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

هان؟؟؟؟

هان نه بله!

مهرنوش جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 12:15 ق.ظ

خب ، نه . خیر یادم نمیاره ...

:دی احسنت! پس من فعلا امنیت جانی دارم! اشکالی نداره. سعی کن هم‌چنان یادت نیاره! :دی

نازنین جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 03:55 ب.ظ

مگه فقط برای نظر گذاشتن میای؟

نچ! اما نظر هم می‌گذاریم. ولی همه رو خوندم از وقتی نیومده بودم به بعد.

گاما شنبه 5 اردیبهشت 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
شکلک سوت زدن!
آخ جان الآن با گوگل ریدر می فهمم آپ کردید
بعد کسی از شما کامنت نخواست ...
کی من اومدم اینجا گفتم بیاید بهم سر بزنید؟
کلا اس ام اس هم به دستم نمی رسه چه برسه به کامنت اونم از نوع بلاگفاییش که هر 5 دقیقه کد تاییدش فرق می کنه!
البته حتی آف هم گاهی به دستم نمی رسه و @#@$%$^&* میشه حالا شما فکر کنید چه جوری میشه باهام در ارتباط بود!
شاد و سلامت باشید

شمام شکلک سوت زدن؟!
ای بابا، خب من اگه حرفی داشته باشم برای زدن می‌زنم معمولا. مشکل این بود که این چند وقت حوصلهٔ حرف زدنم نیومد. وگرنه حرفی بوده برای زدن. خاصّه در خصوص شعرات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد