میلاد امروز بیکار است و اصلا هم خسته نیست. به همین دلیل، ناغافل تصمیم به تکانیدن کمدش میگیرد. وی که در امر کمد تکانی دارای مهارت وافری است، تصمیم گرفته تا بدین وسیله تجربیّات کمدتکانانهٔ خودار با شما خوانندگان این وبلاگ در میان بگذارد.
در همین راستا، چند نکتهٔ اخلاقی مهم که حاصل این کمد تکانی است را به استحضار میرساند:
۱. وقتی مشغول پاک کردن کمد هستید، ابتدا کنترل نمایید که دستمال مورد استفاده، از خود کمد تمیزتر باشد. معمولا دستمال گردگیر انتخاب خوبی نیست.
۲. خوره نباشید. وقتی کادو میگیرید، جعبهاش را لازم نیست تا ابد نگاه دارید. یا حدّاقل اگر نگه میدارید بیبیلکهای فرفری جذّاب و بانمک داخلش[۱] را دور بریزید - هر چقدر هم که میخواهند جذّاب باشند. به کثیف کاری بعدش نمیارزد [۲].
۳. اگر به تازگی اقدام به خرید کتب داستانی مورد علاقهتان کردهاید، اصلا کار خوبی نیست که آنها را در قسمت خاک و خلی طبقهتان قرار دهید.
۴. سعی کن کتابهای درسی مورد استفادهات را در جاهایی که همین الان با مایع تمیزکننده تمیزش کردهای قرار ندهی. وگرنه لبهٔ کتابها به شکل بامزهای پلیسه میشود.
۵. اگر کتاب اضافه داری و برایش جا نداری، چه جایی بهتر از طبقهٔ شلوغ و پلوغ داداش کوچک؟[۳]
۶. اگر خواهرت در حال کوچیدن از منزل است، و احیانا کتاب خاطرات یک گیشا را در بساط دارد، فرصت خوبیاست که آنرا بالا بکشی.
۷. اگر تختت شکسته است، کار خوبی نیست که تمام کتابهای کمدت را روی آن انبار کنی. اگر انبار کردی، خواهی دید که دشکت به چه شکل جذّابی برایت از روی زمین دست تکان میدهد.
۸. اگر کتاب خاطرات یک گیشا را از خواهرت بلند کردهای، آن را جایی بچپان که وقتی آمد خانه مشاهدهاش نکند.
۹. اگر با برادرت خصومت ویژهای نداری، قبل از اینکه به داخل اتاق بیاید و با صحنهٔ اتاق منفجر شدهتان مواجه شود، به او آمادگی روحی بده. [۴]
۱۰. وقتی داری کتب دانشگاهی را - که جمعا حدود ۳۰ کیلو وزن دارند - داخل طبقهٔ مورد نظر قرار میدهی، انگشتانت را از زیرش بیرون بکش.
۱۱. لازم نیست حتما وسایلی که از کمد در آوردهای را در انتهاییترین نقطهٔ اتاق قرار دهی.[۵]
۱۲. اگر خواستی از خواهرت کتاب بلندکنی، به اندازهای بلند کن که بتوانی در کمدت جا بدهی. اگر نه، خود را برای یک مسابقهٔ دو دور خانه آماده کن.[۶]
توضیحات:
۱. پوشال.
۲. اگر هم نگهش داشتید، بپایید روی کف کمد پخش و پلا نشود. اگر هم پخش و پلا شد، بپایید که بعدا خیسشان نکنید. اگر خیسشان کردید ...
۳. به شرطی که داداش کوچک خانه نباشد و وبلاگ شما را نخواند.
۴. اگر ندادی، حدّاقل آب قند و قرص زیر زبونی دم دستت نگه دار.
۵. اتّفاقا یه جوکی بود در این مورد که ترکه میره جدول رنگ بزنه ...
۶. و البتّه این رو هم در نظر داشته باش که در این مسابقهٔ دو خواهرت داره با آبپاش روی تو آب میریزه.
سلام،
سال نو را به شما تبریک می گم... بلاگ خیلی، خیلی جالبی دارید.
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.30o.ir
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارندهای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار میدهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده میکنید، ممنون.
موفق باشی...
سلام،
سال نو را به شما تبریک می گم... بلاگ خیلی، خیلی جالبی دارید.
اگر دوست داری از امکانات بیشتری استفاده کنید، از تکنولوژی روز در بلاگ خود بهره برید و آن را به سایت تبدیل کنید، به سایت زیر مراجعه کنید.
http://www.30o.ir
این سایت به غیر از امکانات پایه، امکاناتی از قبیل نظرسنجی برای مطالب، ارزیابی مطالب، عضویت برای سایت خویش، گالری تصاویر، آپلود فایل، ایجاد شناسنامه برای کاربران، صندوق پیام در به مانند GMail برای ارتباط بین کاربران، شمارندهای در قدرت GoogleAnalytics و انجمن گفتگو را به رایگان در اختیار شما قرار میدهد.
از اینکه یک بار از این سیستم استفاده میکنید، ممنون.
موفق باشی...
اون تیکه آب پاشیش از همه باحالتر بود. ایول به خواهرت
چی چی رو باحال بود؟ :دی
کتاب خاطرات یک گیشا رو خیلی دوست دارم فیلمشم خیلی قشنگه ولی کلا فکر نمیکردم پسرا از اینجور کتابا خوششون بیاد یکم دخترونست توصیف اون آرایشا زیبایی ها و اینا.
توصیفاتش آره، ولی داستان قشنگ که دخترونه و پسرونه نداره. داره؟
عاشق شماره ی 2 و 7 ام
خدااااااااااا بودن
ما یه کمد داریم..کتابای دبیرستانی مامان بابام توشن..ای کاش یه نصیحتی ام برای اونا می کردی که بســـــــــــــــــه دیگه
اگه اونام میخونن این وبلاگو بگو برای اونام یه پیام اخلاقی در کنم از خودم :دی
سلام

می بینم که به نیمی از دردهای من مبتلایید. البته نیمی از مشکلاتتون رو من ندارم. مثلا اون آب پاشی و داداش کوچیکه و اینا!
تنها فرزند باقی ماندۀ خونه بودن، لذت این شیطنت ها رو از آدم می گیره.
موفق باشید. (هنوز شکلک گل نخریدین؟ از اون بدترررررر... شکلک سوت زدن هم که ندارین!!! تازه بدترینش!!! شما حتی اون شکلکه که میزنه روی میز و خفن خشنه رو هم ندارین!!!!!!!!!!! نوچ نوچ نوچ نوچ!)
همین دیه!
خب کاملا عادلانه س دیگه. من به نیمی از دردای شما مبتلایم، شما به نیمی از مال من.
خوشبختانه من آخرین فرزند باقی موندهٔ خونه نخواهم شد (به برادر کوچکتر توجه کنید).
شما هم موفق باشین (نه بابا، هی الکی وعده میدن هی قول میدن، بعد آخرشم شکلکای ما رو تأمین نمیکنن!)
البته می دونی میلاد، باید به خواهرت راههای هیجان انگیز تر از آب پاشی رو یاد بدم. می دونی که منظورم چیه؟

:)
من حاضرم به خواهرت آموزش بدما...راههایی رو یادش میدم که تا ده نسل بعد کیف کنه.
خب از اونجایی که خواهرای من تو عمرشون ده تا کتاب هم نخوندن نیازی نیست ازشون کش بری چون شماره کتابهاشون رو دارن و نمیشه ازشون کش رفت اما با کمد داداش کوچیکه موافقم...خیلی به کار میومد تا وقتی کمدها رو جدا کردیم.
شماره دو رو نمیدونم ولی من اونقدر خرت و پرت یه زمانی داشتم که خودم سرم سوت میکشید
نه لازم نکرده. خواهر من خودم ختم روزگاره، همین شکلی هم بیچارهمون کرده، دیگه چه برسه به بعدا!