موضوع، مطلب نیست. حتّی موضوع هم نیست. ولی تو احمقتر از آنی که بفهمی. شایدم من احمقتر از آنم که حالیات کنم.
دوباره بگو ... اسمت چه بود؟ دو-باره بگو.
چرا، اتّفاقا به یاد میآورم. امّا نباید به یاد داشته باشم، مگر نه؟
***
کجا بردیاش؟ همهاش را کندی؟ یکجا؟ حالا اشکالی ندارد، مال خودت بود، امّا از آن مهمتر، تنهایی بردی؟ سنگین بود ها! کمک نگرفتی؟
دستت کثیف نشد؟ خیلی سیاه بود. امّا حدّاقلّش دیگر تکان نمیخورد. بیتکان بردیاش. مدّتی بود که بیتکانخوردن مانده بود. شاید دیگر وقتش رسیده بود که از این قفس سفید بیتزئینات ببریاش.
ندیدم، وقتی میبردیاش، هنوز هم گریه میکرد؟ هنوز هم خون میگریست؟
***
شاهزاده، از قصر بیرون میرفت و دست دختر مهربان را در دست گرفته بود. سر راهش، شیشهٔ عمر دیو را بر زمین کوبید و در حالی که همه تشویقش میکردند، دیو، دود شد و به هوا رفت.
کسی ندید مادر دیو را، که همسر و بچههای دیو را در آغوش میکشید و با آنها میگریست.
اما دیوای تو داستان همیشه تنها بودن و به خاطر تنهاییشون شاهزاده خانومو میگرفتن یادت نیست؟
تازه من دارم کتاب غول بزرگ مهربان رولد دال رو میخونم(خودتو مسخره کنم خوب دوست دارم کتاب بچگی هامه)اونجا غ م ب میگه که غولا هیچ وقت ازدواج نمیکنن و به دنیا نمیان فقط یهو رو زمین ظاهر میشن.
پس من اصلان احساس ترحمی نسبت بهشون ندارم.
هممم، اینم حرف خوبیست.
:-)
سلام
حوب خون گریستن هم داره ...
بگذریم از این چیزا ...
خوب غول مهربون چرا چشمش دنبال نامزد شاهزاده بود مگه خودش زن و بچه نداشت ....
ولی در کل دید جالبی داشت!
شاد و سلامت باشید
:-)
کلاغ به بچش میگه: ماه روی من
جوجه تیغی میگه: مخمل پوستم
و مادرم میگه: پسرم.
(یک مثل تورکی)
عجب!
دیدهای متفاوت به داستانهای کلیشه ای...
خیلی وقته توی آدمی ندیدم...
گویا شما هنوز بیدارید...
سلام
متاسفانه ...
سلام
این مدتی که دیر به دیر بهتون سر می زنم، گویا زبونتون در نظرم عوض شده. خیلی از مطلب هاتون رو نمی فهمم.
از قسمت اول و دوم این آپ هیچی نفهمیدم. درمورد قسمت سوم، خوب... دیوهای دنیای ما ظلمشون فقط به شاهزاده خانوما نیست. شیشه عمرشون هم به راحتی شکسته نمیشه. مادر دیو، باید تو تربیت پسرش اونقدر دقت بکنه که به خاک سیاه ننشینه و نوه هاش و عروسش داغدار بزرگتر زندگیشون نشن...
ما هرچی می کشیم، به خاطر نادونی های خودمون داریم رنج می بریم.
باید از خودمون شروع کنیم.
دیگه خیلی وقته که شکلک سوت زدن نمیذارم...
موفق باشید. (گل)
واقعا زبونم عوض شده؟ :-؟
بله متوجه شدم دیگه خیلی وقته که شکلک ...
شیشه عمر!
واقعا چه تعبیر جالبی برای زندگی انتخاب کرده اند
و چه راحت میشکند
راحت تر از فشردن دستی ناز پرورده
ولی من همان بی تزئیناتش را بیشتر از سعی بی فایده یادآوری موضوع مایلم
تشکرات
دروغ میگه ، دیشب کلی برای من گذاشت.....
عجب!
مهرنوش نامرد. منظورم توی کامنت هامه. دیشبم فقط اون موقعی که خیط شدم سوت زدم.
به هر حال نفس زدن مهمه!
کجایی تو ؟
درگیر پارهای مسائل نگرانکننده و نیمهنگرانکننده بودم. حالا به حمدلله از نگرانی در اومدم (نه که اون مسئله حل شده باشه)
خوب بودن..همه شون..اما با توجه به حرف اولین فردی که اون بالا زده شده...که زن نداره دیو اما اگه داره باید حواسش پا ناموسه خودش باشه! پس حق همون خانم دیوه اینه که خریت کرد و زن آقا دیوه شد!
اینم برداشت جالبی بید.
still?
still
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهی دیدار هر کسی به قیامت
لیلهی اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهی گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتباد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
:-)
قشنگ بود
مطلبت موضوع داشت؟ موضوعت اصلاً قابله حالی کردن بود؟ به درد به یاد اوردن می خورد؟
شاید اصلاً می خواسته که با خودش ببره. به سیاهی و سفیدیش هم کاری نداشته.دلش خواسته خوب.
شاید آره، شاید نه.