فصل بیست و یکم، از مهمترین فصول داستان شازده کوچولو است. شخصیّت روباه در این داستان، تنها در همین فصل ظاهر میشود و در واقع یکی از شخصیّتهاییاست که تاثیری شگرف بر طرز تفکّر شازده کوچولو دارد. روباه، در این فصل هم آموزگار و هم شاگرد شازده کوچولو است و به او درسهایی از اهمیّت برخی چیزهای فراموش شده در طول تاریخ و اعصار میدهد. به طور خاصّ، گویی روباه تنها به همین منظور به داستان اضافه شده، چنانکه ورودش به داستان بیهیچ مقدّمه است.
It was then that the fox appeared.
"Good morning," said the fox.
"Good morning," the little prince responded politely, although when he turned around he saw nothing.
"I am right here," the voice said, "under the apple tree."
"Who are you?" asked the little prince, and added, "You are very pretty to look at."
"I am a fox," said the fox.
ترجمه:
همان موقعها بود که سر و کلّهٔ روباه پیدا شد.
روباه گفت: «صبح به خیر.»
شازده کوچولو مؤدّبانه پاسخ داد: «صبح به خیر.»
اگرچه وقتی سرش را برگرداند، چیزی ندید. صدا گفت: «من درست همینجام، زیر درخت سیب.»
شازده کوچولو گفت: «تو کی هستی؟»
و بعد اضافه کرد: «چقد قشنگی.»
پاسخ شنید که: «من یه روباهم.»
با چنین شروع سادهای روباه بیمعطّلی شروع به آموزش رسوم و آیینها میکند. در همین حین، او یادآوری میکند که برخی چیزها، و بعضی از مناسبات، برای همه لازم الاجرا هستند و همین چیزها هستند که به زندگی تنوّع، حرکت و رنگ و بو میبخشند. همهٔ اینها را روباه در مفهوم ساده و بیآلایش «اهلی کردن» به شازده کوچولو میآموزد.
"Come and play with me," proposed the little prince. "I am so unhappy."
"I cannot play with you," the fox said. "I am not tamed."
"Ah! Please excuse me," said the little prince.
But, after some thought, he added:
"What does that mean-- 'tame'?"
"You do not live here," said the fox. "What is it that you are looking for?"
"I am looking for men," said the little prince. "What does that mean-- 'tame'?"
"Men," said the fox. "They have guns, and they hunt. It is very disturbing. They also raise chickens. These are their only interests. Are you looking for chickens?"
"No," said the little prince. "I am looking for friends. What does that mean-- 'tame'?"
"It is an act too often neglected," said the fox. "It means to establish ties."
ترجمه:
شازده کوچولو پیشنهاد کرد که: «بیا با من بازی کن، من خیلی غمگینم.»
روباه گفت: «من نمیتونم باهات بازی کنم. من اهلی نشدم.»
شازده کوچولو گفت: «آه! منو ببخش.»
امّا بعد از کمی فکر کردن اضافه کرد: «این یعنی چی -- اهلی کردن؟»
روباه گفت: «تو اهل این اطراف نیستی. اینجا دنبال چی میگردی؟»
شازده کوچولو گفت: «دارم دنبال آدما میگردم. این یعنی چی -- اهلی کردن؟»
روباه گفت: «آدما! اونا تفنگ دارن، و شکار میکنن. این خیلی آزاردهندهس. اونا مرغ هم پرورش میدن. تنها چیز جالبشون همینه. تو هم دنبال مرغ میگردی؟»
شازده کوچولو گفت: «نه. دنبال دوست میگردم. این یعنی چی -- اهلی کردن؟»
روباه گفت: «کاری که غالبا بهش توجهی نمیشه. یعنی پیوند برقرار کردن.»
و در تعریف اهلی کردن، چنین میگوید:
"'To establish ties'?"
"Just that," said the fox. "To me, you are still nothing more than a little boy who is just like a hundred thousand other little boys. And I have no need of you. And you, on your part, have no need of me. To you, I am nothing more than a fox like a hundred thousand other foxes. But if you tame me, then we shall need each other. To me, you will be unique in all the world. To you, I shall be unique in all the world..."
"I am beginning to understand," said the little prince. "There is a flower... I think that she has tamed me..."
ترجمه:
- «پیوند برقرار کردن؟»
روباه گفت: «دقیقا. برای من تو هنوز چیزی جز یکی از اون هزار تا پسر بچهٔ دیگهای که میان اینجا نیستی. و من به تو هیچ احتیاجی ندارم. و تو هم، به نوبهٔ خودت، به من احتیاجی نداری. برای تو، من چیزی جز یکی از اون هزار تا روباه دیگهای که همه جا پیداشون میشه نیستم. امّا اگه تو منو اهلی کنی، به هم دیگه محتاج میشیم. برای من، تو میشی با همه فرق داری. برای تو، من توی دنیا نظیر ندارم ...»
شازده کوچولو گفت: «فکر کنم دارم کمکم میفهمم. یه گلی هست ... فکر میکنم که منو اهلی کرده.»
پسنوشت:
۱- به دلیل اینکه مطالب این فصل زیاده، اونو در یک بخش نمینویسم.
۲- یاد زنده یاد احمد آقالو بهخیر که توی کتاب صوتی شازده کوچولو صدای روباه رو صحبت میکرد.
چون دو بخش بید این قسمت ، پس منم تو اپ بالاییش نظر میدم
تشکر