امروز داشتم در تمامی احوال به جواب یک سوال فکر میکردم. یک سؤال که تا دیروز از خودم نپرسیده بودمش و امروز فهمیدم که واقعا خیلی خنگم که از خودم نپرسیده بودمش!
در نتیجه الان که جواب این سؤال پیچیده رو یافتم تا حدی میتونم بگم که حس و حال تایپ کردنم برگشته و چند تا مطلب نوشتم :دی ولی خب، فعلا حس پابلیش کردنشون رو ندارم.
سوال نتیجه یک جوابه پیچیدش نکن
اصولا سؤال یکی نیست ... البت در نهایت شاید این طور باشه، ولی بعضی وقتا بیش از یک جواب هستن که یک سؤال رو میسازن.
اگر در درمان این مرض تاثیری داره دریغ نکن
:دی داره
چه سوالی؟؟؟
:|
اون سوال چی بود اونوقت ؟
هان؟:|
خوشا به حالت که جوابتو یافتی دوست عزیز
من هنوز نتونستم تصمیم بگیرم درد جواب نیاقتن بیشتره یا درد ندانستن سوال که به دنبال جوابی برای اون باشی یا درد جواب داشتن و به اون عمل نکردن
تشکر.
درد ندانستن سؤال (اگه بدونی سؤال ندونستهای هست) بیشتره برا من.
نگفتن اون سوالی که باعث شده بفهمی که خیلی خنگی که اون سوال رو تاحالا از خودت نپرسیده بودی باعث می شه که کنجکاویه اطرافیان بسیار برافروخته شه که اون سوالی که میلاد تا حالا از خودش نپرسیده بود و وقتی از خودش پرسید فهمید که چه قدر خنگ بوده که تاحالا از خودش نپرسیده! چی هستش!!!!




کاری است بس ثواب دار اگه ملت را هم در اون سوالی که....شریک بداری
اون سؤالی که میلاد از خودش پرسید و باعث شد بفهمه که خیلی خنگه که از خودش اون سؤال رو نپرسیده یه سؤال سادهس. :دی
بعدا بهت میگم اگه خواستی! :دی