در چشمهایت نگاه میکنم و بعض سنگینی که ته چشمهایت داد میزند، چشمهایم را میرباید. همانطور مثل احمقها نگاهات میکنم. میگویی: "مثل احمقها ..."
و بغضی گلویم را مثل احمقها تنگ میکند و پردهٔ اشکم چشمانت را تار میکند.
لبخندی میزنی، نه با شادی، و میگویی: «بهت حسودیام میشه ... خدا میدونه چند ساله که این چشام به جز با آب تر نشدن.»
و من مثل احمقها باز نگاهات میکنم. بغضات با چشمانت تار شده. امّا هنوز هست. مثل همیشه. و من باز هم مثل احمقها به تو نگاه میکنم. و باز تویی و تکرار بغضی که شکسته نمیشود.
گویا اول !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به به !
بله اول :دی
تا باشه از این حماقتا . چون به انسانیت بیشتر شبیهن .
:-) به نظر منم همینطوره.
سلام
هست و اصولا حماقت به حساب نمیاد وگرنه من هر روز دارم این حماقت ها رو انجام میدم

اصولا این ها جزء
ولی اصولا یارا نگاهی نباشه چرا مارا نگاهی؟
اصولا دل به دل راه داره اگه راه نداشت بدونید دل شما هم مورد داره ....
خسته بودم و خوابم برد با این حال دوم
شاد و سلامت باشید
این که داستانچه بود، ولی کلا موافقم.
چند سال... چقدر زیاد.
خیلی!
اینجا از اون شکلک ها میخوام که داره با لباش بازی می کنه و شبیه احمق هاست ، که یعنی هیچی نفهمیدم یا به عبارتی " بیو بیو بیو بیو"
:دی
مثل احمقها ... ؟
----
ها؟
نه مثل احمق ها نه ، نمیدونم دیدین یا نه ، اون که لب پایینش اویزونه و با انگشت میزنه بهش و صداش اینه ،بیو بیو بیو بیو .
:دی
آهاااان!!
خدا به دور! شما و این کارا؟!
بعدشم چرا خواهر من؟ این که خیلی ساده بود. داستانچهٔ الکی بیخودی.
War es eine Gesischte?????? I habe gedakht es war wirklich!
Bitte vergrößen Sie das größe auf dem Taufstein von “Dastanche”! Damit gehe ich nicht "sare kar"!!!!!!
ای خانم باسواد! اون gedakht نیست و gedacht ه! :دی
بعدشم نه خیر، این داستانچهس، واقعی نیست. فونت داستانچه رو بزرگ کنم؟ برای چی؟ سر کار رفتی مگه؟ خب تقصیر خودته فکر کردی واقعیه! :دی
بسیـــــــــــــــار زیبا

دو تا آپ کردیم بعد شما نیمدی..همین
فعلا!
هان؟ میآم سر میزنم!
در انتظار آپ جدید به سر می بریم ...........
واقعا؟ شرمنده میکنید.
1. با آب با آب شور؟ بعضی یه چشمشون خونه یکی آه!باید قدر آب رو دونست!
2.شازده کوچولو! بائوباب بیشتر آدم بزرگان..تا افکار.البته به نظر من.. خوب منم یه مدت یه شازده کوچولو واسه خودم ساخته بودم..حیف که شکننده بود.مولانا هم فکر کنم شازده کوچولو داشت!شمس رو میگم...بعدشم حسام الدین!
3. تعیین این که الان یه آدم بزرگیم یا یه کودک سخته..
4.یه حدیث میگه دقیقش یادم نیست که خدا به اندازه ای که میخوایم برامون راه میذاره ..یعنی اگه نبینیم خودمون درست و حسابی نخواستیم..
۱. بله باید قدرشو واقعا دونست
2. شاید. منم بیشتر به نظرم آدم بزرگان، اما خب این که آدم بزرگا باشن زیاد احتیاج به توضیح و زمینه چینی نداره. همین که بگم آدم بزرگان کافیه و منظور رو رسوندم اما برای این که در مورد افکار بیانش کنم باید کلی زمینه چینی کنم. در نتیجه این که بیشتر در مورد افکار نوشتم تا آدم بزرگا اصلا نشون دهنده این نیست که من بیشتر معتقدم بائوبابها اشاره به افکار دارن.
3. خیلی.
4. عجب! از کیست این حدیث؟