بدترین چیزی که میتونه یه آدمو توی کمند خودش اسیر کنه چیه؟ بدترین چیزی که میتونه به یه آدم اجازه نده اون طوری که باید زندگی[1] کنه چیه؟ بدترین چیزی که به آدم اجازه نمیده تمام اون چیزی که زندگی برای عرضه داره رو ببینه چیه؟
به اعتقاد من، یکی از چیزایی که میتونه به بدترین نحو ممکن دست و پای آدمو ببنده، خود اون آدمه. خود آدمه که با تعریف قید و بندهای اضافی خودشو محدود میکنه. خود آدمه که تصمیم میگیره باید به فلان چیز عادت بکنه، و به بیسار چیز نباید دست بزنه. خود آدمه که تصمیم میگیره چه شکلی به زندگیش نگاه بکنه.
اسیری بد چیزیه، امیدوارم خدا کمک کنه از اسارت عادت در بیام.
پسنوشت:
1- با دوستجونم سر این بحث کردم که زندگی چیه. هنوزم نمیدونم. حالا دیگه وقتی به زندگی فکر میکنم فقط گیج میشم :دی
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتان خوب باشد
وبلاگ خوب و جالبی دارین
آپتونم قشنگ بود
اوینار به روز شد .-.-.-. منتظر حضور سبز و نظرات سازنده و دلگرم کننده شما هستم
راستی دیر آپ کردنم رو با دو آپ همزمان جبران کردم
1) قدر شادیهایت را بدان
در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است ........................
2) وقتی بزرگ می شوی
وقتی بزرگ میشوی ، دیگر خجالت میکشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای میخوانند ....................
به طور کاملا اتفاقی، دیروز مطلب شما رو خوندم. جالب بود. ممنون از اینکه اومدین.
سلام
زندگی چیز خوبیه کلا تعریف واحدی هم نداره ولی زندگی خوب است اگر خوبی کنی
اسارت هم چیز بدی هست!
آدم باید خودش برای خودش تصمیم بگیره!
و تصمیمش اسیرش نکنه!
گاهی هم به من سر بزنید حدودا هر روز آپم
شاد و سلامت باشید
هر روز به شما سر میزنم. اگه نکته ای به ذهنم برسه حتما میگم. مثلا در مورد اون شعر مشتقیتون نظریدم، چون واقعا دوستش میداشتم.
دوم
:دی
ا...سوم شدم!
بود؟
نبود؟

کل نظرم فقط تو همین خلاصه می شه:
یه ذره کلیشه ای نبود؟
بود. نه؟ :دی
سوم هم خوبه، اما من فقط به نفر اول جایزه میدم :دی
چون تا مقداری با ..نو.. مشکل دارم،خب مشکل دارم دیگه، چه کنم.
اسیرم هستم.!
کارش نمیشه کرد؟ خب از اسیری در بیا!
من که اسیر چاردیواری تنگ خودم هستم... اسیر تمام چیزایی که باهاشون میجنگم تا بهشون عادت نکنم... اسیر عادت نکردن... گاهی وقتها دلم برای ؛خودم؛ میسوزه.
:) خیلی وقتا آدم نمیدونه باید چیکار کنه با این عادتا؟
سلام
منم موافقم که آدم اسیر خودش می شه . اسیر غرور خودش ؛ اسیر کم رویی خودش ؛ یا همونطور که یکی از دوستان تو وبلاگش نوشته ؛ اسیر توقعاتی که از خودش داره .
باید رو خودمون کار کنیم . فقط همین !
موفق باشید
موافقم. کلیدش فقط دست خودمونه
این بحث اسیر عادت ها شدن هم یه بحث مفصل و دقیقیه که نیازمند یکی از اون نظرات طول و دراز من هست
ولی از اونجایی که اصلا حس اونهمه تایپ کردن نیستش فقط میگم که این دنیا محل اسارت در چنگال عادات و چیزهای مختلفه.

باید عقل داشته باشیم و بفهمیم که کدوم هاش درست و بجا هست و باید تحمل بشه و کدوم هاش نادرست هست و باید ترک بشه.
خدایا از این عقل ها به ما هم بده.
بگو آمین
:دی چه تنبل! خب نظر رو کامل بده دیگه! من به شدت پایهٔ بحث در این زمینه هستم. موافقم که دنیا محل اسارت در چنگال عادات و ایناس، ولی خب، باید به یه طریقی بشناسیم این عادتا رو و تفکیک کنیم. مسئلهٔ من اون طریق شناخته!
خدا به ما هم بده :دی
بعد یافتید ، خواهشا به منم بگید.شدید نیازه
:) حتما