میلاد به دانشگاه می‌رود ...

۱. میلاد از خانه خارج می‌شود

میلاد که کاملا به قصد تحصیل علم و دانش از خواب برخاسته است، پس از شستن دست و رو و میل کردن اندکی صبحانه - در ایّام غیر از ماه رمضان - کفش‌ها را به پا کرده از جای بر می‌خیزد و قدم در راه کسب علم و دانش می‌گذارد.

او کاملا سرحال و با نشاط بوده و مشتاق شرکت در بحث‌های جمعی و کلاسی است.

میلاد که کاملا خود را برای یک روز پر کار آماده کرده است جهت سوار شدن به اتوبوس‌های محترم شرکت محترم واحد با پای پیاده و قدم‌هایی محکم به راه می‌افتد.

توضیح:
نقشه‌ای که در راست مشاهده می‌کنید نقشه‌ای فرضی از شهر عزیز و کثیف تهران بزرگ می‌باشد. نقطه‌ای که با H‌ مشخّص شده در واقع منزل میلاد اینا و نقطه‌ای که با U‌ نشانه‌گذاری شده همان دانشگاه مربوطه می‌باشد. تودهٔ سیاه رنگ در واقع نمادی از قسمتی از تهران است که در آن نفس کشیدن برای خر هم مضرّ است و هر انسان عاقلی از عبور از آن‌جا نهی می‌شود. قسمت‌های ستاره‌ناک هم نشانهٔ محلهٔ چاقوکشان محترم و عزیز شهر است که بنا به دلایلی بهتر است از آن‌جا عبور نکنید.


بعدی»

نظرات 15 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 09:43 ب.ظ

اول رو بزنم.
چون یه ساعت سر این آپت معطل شدم

:دی

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 09:46 ب.ظ

۶. و اینجاست که یک عدد فاطمه کچل شده از بس به میلاد مذکور گفته، برو گواهینامه بگیر بچه.

اگه گواهینامه خیراتی بود می‌رفتم باور کن!

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 09:47 ب.ظ

و همان فاطمه کچل شده ، حاضر از جان گذشتگی کند و به او یاد دهد(البته قبلش بیمه میکنم خودم رو)

ها؟ :دی
قبلش منم بیمه کن لطفا

مهرنوش سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

میدونی مشکل از کجاست؟؟؟ از انجاست که تو خواسته ای در دانشگاهی به این دوری ثبت نام کنی. چرا دم خانه تان دانشگاه نرفتی؟ حالا میخوای بگی خونتون بالا شهره؟ میخوای پز بدی به ما؟ میخوای بگی دانشگاه فلان میری که چی؟؟؟

خب راستش اون موقع که ثبت نام کردم خونه م بغل دانشگاه بود :(
بعد هم این نقشه فرضیه. اصلا دلیلی نداره که اگه توی این نقشه خونه من بالا شهره واقعا هم بالا شهر باشه. تازه نذارین بگم خونهٔ خودتون ... :دی
بعد هم شما از روی این نقشه چه می فهمین که من کدوم دانشگاه می‌رم؟
/:)

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

بیمه میلاد به خودش مربوط است.چون قرار است میلاد ، میلاد و فاطمه را بکشد.پس فاطمه به این نتیجه میرسد که بیمه شود.البته درست است از که از قدیم الایام گفته اند ، مرگ حق است ، اما فاطمه تمایلی به جوان مرگ شدن ندارد.

و نکته بسیار جالب دیگر آن است که دانشگاه میلاد مذکور تا منزل فاطمه کچل شده(بعدا موهامو ازش میگیرم ، چه خیال کرده)تنها نیم ساعت فاصله دارد.

خیر. من به مرکز آموزشی که منو بیمه نکنه نمی‌رم :دی

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:13 ب.ظ

بیچاره فاطمه که میخواهد در حق دوستش فداکاری کرده و به او آموزش دهد و باز هم قدیمی ها خوش گفته اند که بشکنه این دست که نمک نداره.

من نیدونم. من بیمه میخوام

مهرنوش سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:17 ب.ظ

فاطمه خانم ، در حق این دوست بالا شهر نشین فداکاری نکنید . ارزش ندارد. جوان مرگ می شوید ما بدون فاطمه کچل.

ها ، به من چه ، حالا که بالا شهر شدی ، این نقشه فرضی هم میگه دانشگاه تو در سمت غرب به سمت پایین قرار دارد.

ای روزگار! حالا ما شدیم بالا شهر نشین! عجب! پس لابد شما شدین پایین شهر نشین؟ /:)
بعدشم مثلا توی اون نقطه از تهران یه حوزه علمیه هست مال مرحوم آقای فاضل. شاید اونجا می‌رم :دی

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:24 ب.ظ

همی گویم و گفته ام بارها
که موسسه ای که بیمه کند یافت می نشود ، گشته ایم ما.

حالا میلاد میخواد بگرده دنبالش ، به خودش مربوط است.

من فقط با بیمهٔ کامل و تمام وقت و انضمام رزومه حاضر به شرکت در این دوره می‌باشم :دی

مهرنوش سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:31 ب.ظ

بله خوب ، ما بیچاره های فقیر و مظلوم پایین شهر نشین شدیم رفته. حالا تو هی پز خونتون رو بده. خب؟
بعدشم خودت میگی دانشگاه ، نمیگه حوزه که . پس دانشگاه است.

حوزه نیز دانشگاه است!
بعد شما شدین «بیچاره های فقیر و مظلوم پایین شهر نشین» /:)
هان؟

فاطمه سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:36 ب.ظ

نیا.
یه پیشنهاد از طرف یه دوست بود.قبولش بستگی به طرف مقابل داره.

:دی
چه خشن

زرایر سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام !

من آخرش نفهمیدم علم و صنعتین یا صنعتی شریف یا الزهرا :دی

شایدم امیرکبیر یا دانشگاه تهران :دی

ولی خواستگاری دختر راننده رو خوب اومدین ! نشون میده میلاد از اون بچه زبل ها تشریف دارد !

گواهینامه گرفتن هم کاری ندارد ! من همون دفعه اول که امتحان دادم قبول شدم ! منتهاش قبلش مربی خودمو تا مرز سکته زدن پیش برده بودم :دی یه بار اومدم یه پیچ رو رد کنم که یه از رانندگی بی خبری درست سرکوچه پارک کرده بود ؛ همچین میلی متری رد شدم که مربیم چشاشو بست و پاهاشو تا شکمش بالا آورد ! مرد بود البته ! اگه زن بود احتمالا اول افکت جیغ داشتیم و بعد افکت غش !!!

بعد که رد شدم با خونسردی بهش گفتم : می تونین چشاتونو باز کنین آقای پهلوان ! رد شدیم

و در آخر :

اگر امروز او ... همه‌اش تقصیر خودش است که در کنکور قبول شده!

جواب می دهیم :
نه بابا ! همش عوارض روزه دار بودنه ؛ گشنه بوده کم آورده بوده ! ( شکلک سوت زدن ! )

مطمئن باشین الزهرام :دی :دی
بله خب بالاخره یه نمه زبل هستیم :دی
گواهینامه هم ایشالا اقدام می‌کنیم. ولی فعلا وقتش نیست.
شمام خطرناکین ها :دی یادم باشه اگه موقعیتش بود باهاتون سوار ماشین نشم :دی
ها؟ نه بابا. اتفاقا تو ماه رمضون امسال خیلی دارم راحت می‌رم و میام. چون محل کارم نزدیکه به دانشگاه :دی

گاما سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
چیه بابا یه دانشگاه رفتنه من که با بابام میرم راحت وقتی هم که بابام کلاس داره میشینم پای کامپیوترش البته امروز بلاگفا رو باز نکرد ولی باز خوبه!
بعد هم دختر راننده ی اتوبوس که خوبه راننده سرویسا هم که کلا خوبند
خوب تصدیق گرفتن که کاری نداره من ندارم هنوز ولی خواهرم گرفت در کل چیزی نداره رانندگی!
خوب می خواستید کنکور قبول نشید
یکی تو دانشگاه ما از فیزیک شریف می خواد بیاد دانشگاه یزد همش 6 ملیون می خواد بیام شریف ولی در کل جالب بود
شاد و سلامت باشید

خوش به حال شما! خوب مسیر بنده به ابوی محترم نمی‌خوره وگرنه منم پایه بودم که چتر بشم روی ایشون.
ها خب من حقیقتش دختر ایشون رو ندیدم :دی ولی گفتم باید احتمالا جنمش مثل ایشون باشه.
والا کنکور رو هم اغفالمون کردن. وگرنه ما نیتمون چیز دیگه بود :دی
شـــــــیــــــــــــــــش میلیون!؟؟!؟ خدای من! این میلیون چند تا صفر داره ؟! :دی

Kaka' چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 01:25 ق.ظ

((=((=((=((=
اون آلودگیه خداااااااااااااااای
اراذل و قشنگ تر می تونستی بکشی
همین.
فعلا!

خب دیگه امکانات کم بود گفتیم به جاشون ستاره بزنیم. :دی
مگه اون بد بختا دل ندارن؟

ایده چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

عجب... چرا ما ازون اراذل اوباشی که منظورته ندیدیم؟ اصلن چرا ما نفهمیدیم؟ بابا بالاشهری... بابا دانشگاه حسابی... بابا کنکور قبول شده... بابا اتوبوس... بابا دختر راننده... بابا نقشه کش! بابا دیگه آخه من چی بگم آخه!
من میگم بعضیا تو دانشگاه هستن چقد لوس و بیمزه و یخ و اینا هستن... نگو واس خاطره همونه بابام جان!

:دی
ها! اراذل و اوباش با میزان خوبی موجود می‌باشند. ان‌شاءالله خدا توفیق بده یه باری ببریمتون خدمتشون با هم آشنا بشین :دی فقط باید قبلش یه گارد ویجه هم هم‌راه ببریم.

ایده چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:43 ق.ظ

راستی این یونی شوما کجاست؟ من نمیفهمم چرا اینقد سنگشو به سینه میزنی؟

نه والا، من اصلنشم سنگشو به سینه نمی‌زنم. برخی دوستان می‌دونن ...
:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد