ولادت با سعادت قمر بنی هاشم مبارک باد!
مردم بیکار میشن، میرن بنز میخرن.
مردم بیکار میشن، میرن با رفیقشون صفا.
مردم بیکار میشن، میزنن زیر آواز.
مردم بیکار میشن ...
مام بیکار بودیم، برای وبلاگ قالب طراحی کردیم.
از اینجا این قالبو بگیرید.
پسنوشت: این قالب الان دیگه روی وبلاگ نیست و صرفا برای وبلاگهای سیستم بلاگاسکای طرّاحی شده.
اول بگم اول !
حالا میرم قالبی که گفتید چک کنم !
آقا سفارشم قبول می کنید ؟
برم ببینم . بعد بیام مشتری شم
اگه مشتری شدین باهاتون ارزون حساب می کنم!!!
راستی یادم رفت .... ایام شعبانیه به شما و همه دوستان تبریک !
به شما هم مبارک باشه!
این که قالب همین وبلاگتونه اگه اشتباه نکنم !
رفتم کامنت های قبلی که براتون فرستاده شده خوندم . در مقایسه با اون جناب « روح مجهول یک آواره » نظرات من مث این پست های ارزشی تو سایت به نظر می رسن ولی نحوه حرف زدنشون برام آشناست !
امیدوارم موفق ( باشم / باشی / باشد / باشیم / باشید / باشند )
فعلا !
آری. همینه. گفتم که، برای وبلاگ «خودم» قالب طراحی کردم، طبیعیه که همینی باشه که روی وبلاگ خودمه.
بعد هم ارزش نظرات به درازیشون نیست، به اهمیتیه که به مطالبم میدن.
ضمنا این جا ما ناظم نداریم، برخلاف سایت!
اهههههههههههههه
میلاد این قالبه خیلی ساده است یه کم بهش برس با حال تر بشه.
در ضمن فردا یادت نره ها، یه جای........
فردا رو که یادم هست!
اما این قالب رو خودم مخصوصا خیلی ساده درستش کردم. حالا یه ذره که بگذره یکی دیگه میذارم جاش که جک و جونور از در و دیوارش بره بالا
مردم بیکار میشوند مرا می برند به زور تهدید ، پیک نیک! من هم می نشنیم یک گوشه کتاب میخوانم از سر بیکاری ، گند میزنم به پیک نیکشان!اخر کار هم به تک تک ذهن اعضای پیک نیک مثل کنه می چسبم و بحث میکنم تا جایی که " توبه " کنند که دگر بیکار نشوند که مرا بیاورند!
--
زرایر عزیز شما منو نمیشناسید قدری که لحنم برایتان آشنا بزند. طولانی بودن کامنت های من هم به خاطر این است که از طفولیت پرحرف بوده ام!مخصوصا اگه نوشته ها ذهنم را درگیر کند !ان وقت است که وراجی های این ذهن درگیر شروع میشود!
--
اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید..قشنگ ترین جمله ای که در عمرم شنیدم..
حسین وارث ادم دکتر شریعتی عزیزو اگه نخوندید بخونید..حماسه ی حسینی شهید مطهری رو هم بخونید ضرر نمیکنید
یا حق
من اصولا شدیدا پایهٔ هر گونه راهروی و قدمزدن روی ذهن مردم از همه جا بیخبر هستم. خصوصا اگه تازه کتاب جالبی خونده باشم. خصوصا اگه شرایط محیطی رو بهم تحمیل کرده باشن.
حسین وارث آدم رو خوندم. دوم دبیرستان بودم اگه اشتباه نکنم. اومدیم روشنفکر بازی دربیاریم، روز تاسوعا حسین وارث آدم رو خوندم، عاشورا هم جلد اول حماسهٔ حسینی. انقدر جذبم کرد که فرداش توی مدرسه داشتم زیر میز میخوندمش (البته بگذریم که این حرکت نشون میده کلا حرفای آقای مطهری رو نفهمیدم)
از دکتر شریعتی کار زیاد خوندم، چیزی که نظرم رو خیلی جلب کرد یکی «توتمپرستی» بود، یکی «کویر»، که کویر چیزیه در بین کارای ایشون که میتونم بهش بگم «Light Reading» و واقعا برای لذت بردن خونده میشه.
بماند، زیادی حرف زدم.
الان حرف بزنم میشه اینجا چت روم !
ممکنه من شما رو نشناسم روح مجهول گرامی ! ولی لحن و طرز حرف زدناتون آشناست !
میشه یه آشنای واقعی باشید ؛میشه هم گفت چون حرفهایی که می زنید واسه بچه مسلمونا آشناست ؛آشنا می زنه برام ! ولی گمونم میشناسمتون ؛حالا خیلی نه ؛ شاید یه کوچولو .
-----------------
میلاد خان قالب بلاگفا هم می زنید ؟ چون گفتید ارزون حساب می کنید اصالت ولایتمو دارم نشون میدم
اینجا رو چتروم کنید بره! مگه خریدم کامنتا رو!؟
بعد هم من کلا از بلاگفا خوشم نمیآد، اما اگه جدی باشه قضیه، شاید براش قالب طراحی کردم. طراحی قالب اصولا خیلی راحته. فقط حوصله میخواد و وقت.
بیا اینجا رو چت روم کنیم! کی به کیه؟
اصلا ببینم مثلا نویسنده ی وبلاگ چه کار میکنه ؟ نهایت خودشو میزنه!دستش که به ما نمیرسه!!:))
( یه لحظه خباثت خونم بالا رفت!) ( امیدوارم شوخی هام ازار دهنده نباشه!)
من بعید بعید میدونم اصلا بدونید من کیم!
اگه هم شناخته بشم دیگه کامنت نمیذارم.
یعنی مذهبی حرف میزنم؟؟(مثل اینکه واقعا مذهبی حرف میزنم!حواهرم هی به من میگفت خیلی خودتو تحویل میگیری فکر میکنی پیامبری چیزی هستی!!!!! مثل این که حق داشت!)
الان که دوباره کامنتتونو خوندم ،دیدم یه تیکه کلام منو گفتید که خیلی کم پیش میاد کسی اونو به کار ببره .امیدوارم سهوی باشه!
---
اقا میلاد خدای نکرده خود درگیری که نگرفتید ؟چرا هی این وبلاگ تغییر میکنه .آیا من توهم می زنم؟
یا حق
عرض کردم، شما چت کنید، ما هم پاسخ میدیم. البته این پاسخ دادن به منزلهٔ «پاسخ گفتن» نیست، فقط دارم منم میام توی بحث شرکت کنم.
خوددرگیری که نگرفتم، اما بیکار هستم به گمونم که هی الکی قالبو دستکاری میکنم.
آقا میلاد تو رو خدا ببخشین . نمی خوام وبلاگتونو چت روم کنم ولی این روح عزیز خیلی جالب حرف می زنن ! نمیشه جوابشونو نداد
روح جان ( اگه روح مونثین ) و یا روح خان ( اگه روح مذکرین ) اگه دوست داشتین تو وبلاگ خودم چت روم راه بندازیم یا اگه خودتون وبلاگ دارین آدرس اونجا رو بذارین .
البته اگه آقا میلاد مخالفتی نداشته باشن همین جا بهترین جاست
------------------------------
به شیوه تو سایت « که خیلی دلم براش تنگ شده »
اعلام :
« من بعید بعید میدونم اصلا بدونید من کیم!
اگه هم شناخته بشم دیگه کامنت نمیذارم. »
احتمالا همونطور که گفتید اصلا نمی شناسمتون ! نگران نباشید . حالا فرضا یه نفرم بشناسدتون ! مگه چی میشه که دیگه کامنت نمیذارین ؟
اعلام :
« یه تیکه کلام منو گفتید که خیلی کم پیش میاد کسی اونو به کار ببره .امیدوارم سهوی باشه! »
کدوم قسمتش ؟ من همیشه حرف خودمو می زنم و از تکیه کلام های دیگران استفاده نمی کنم مگر اینکه بگم به قول فلانی .
بنابراین مطمئن باشید سهوی بوده !!!
راستی احتمالش هست بشناسمتون ؟ منو که میشه به راحتی شناخت ! چون هیچ وقت اسم دیگه ای واسه خودم نمیذارم . نه اینکه از خودم راضی باشم ها ! به خاطر اینکه دلیلی نمی بینم ناشناس بازی دربیارم ! ولی خوب هر انسانی حق داره هر کاری که به نظرش صحیحه انجام بده و من نوعی حق ندارم نسبت به تصمیم های دیگران اظهار نظر کنم .
در حیطه اختیارات من نیست .
موفق ( باشم / باشی / باشد / باشیم / باشید / باشند )
( این شیوه رو از یکی از بچه های یه سایتی یاد گرفتم که در مورد شناسه کاربریش تو امضاش گذاشته بود ===> کپ رایت دیگه ! )
به پاسخ بالایی ارجاعتون میدم. چت کنید!
شیفتهٔ رعایت کپی رایت شمام من واقعا!
سلام دوباره!( باعذر خواهی از نویسنده وبلاگ! اگه واقعا مزاحمه به وب زرایر منتقلش کنم )
دلم برای چت کردن تنگ شده!
البته چت به این روش!
1. زرایر عزیز
من به علتی داخل وبت نمی تونم بیام بحث کنم
ادرس وبمم شرمنده واقعا مقدور نیست!
2.دلیل ناشناس بودنم اینه که ناشناس راحت تر کامنت میذارم و اگر کسی منو بشناسه برام دردسر درست میشه .شرمنده !
3.وبتو خواهم خوند ولی کامنت شاید خصوصی بذارم
4.شادباشی عزیز
یا حق
سلام
اخیرا سایت www.masomi.org امکاناتی را برای کاربران اینترنتی فراهم کرده تا هر فردی با هر عقیده و دینی، نظرات، اندیشه ها و سوالات خود را با دیگر کاربران مطرح نموده و به تبادل افکار بپردازند.
هشدار: در زمان ورود ممکن است ابتداء شوکه شوید که سایت را اشتباه وارد شده اید. اصلا تعجب نکنید پیش از هر تصمیمی به بخش انجمن سایت رفته و مقالات آن را مرور کنید. سپس اگر مایل بودید ثبت نام کنید.
این امکانات موقعیت منحصر بفردی را برای کسانی که می خواهند نظرات، عقاید، اطلاعات علمی، اندیشه های شخصی و احساسات خود را با کاربران بیشتری در میان بگذارند ایجاد کرده. بخصوص افرادی که دارای وبلاگ شخصی هستند می توانند پس از ثبت نام آدرس وبلاگ خود را وارد کرده تا بازدیدکنندگان بیشتری از وبلاگشان دیدن نمایند.
ضمنا در صورت ورود به انجمن در بخش نوشته های شخصی لطف کرده و به نظر خواهی من پاسخ دهید.
با تشکر
جناب روح مجهول یک آواره
-----------------------------
همونطوری که قبلا گفتم ، من حق اظهار نظر درمورد تصمیمات دیگران رو ندارم .
ولی خداییش قبول دارم که گاهی آدم میخواد از همه کسانی که اطرافشن دور بشه . اگه فکر می کنید که تو وبلاگ من ممکنه شناخته بشین ، کار درستی می کنین اونجا نمیاین . درک می کنم که آدرس وب خودتونو نگین چون اونوقت ممکنه من واقعا بشناسمتون .
حالا که میخواین مجهول بمونین ، پس باید بگم همین جا باید چت روم واقعی رو راه بندازیم چون وبلاگ من مشترک هست ! یکی که برام مث برادر محترمه ، اونجا باهام همکاری می کنه و شاید شما رو بشناسه ! نمی دونم . ول خوشحال میشم نظرتون درمورد مطالب اونجا رو ، همین جا بگین .
می بینم که آقا میلادم اجازه رو صادر فرمودن پس همینحا تلپ میشیم گمونم اگه بخوایم اینجا بحثی چیزی راه بندازیم باید برم مطالعات خودمو زیاد کنم . وگرنه خفن کم میارم
فعلا !
زرایر عزیز
مرسی که درکت اینقدر بالاست !
خوب شد گفتی تا من نرفتم کامنت بذارم!
پس با اجازه تلپ میشویم!کامنت دونی وبلاگ تریبون آزاد میشود!!
( زرایر عزیز الان ذوق زده شدم به شدت چون مدت طولانی است که بحث رو کنار گذاشته بودم البته با مسنجر با یه دوست خیلی عزیزی ماهی یه بار درست و حسابی بحث میکنم ولی چون تفاهم داریم موضوع کم اوردیم!)
کامنت به اخرین اپدیتت: با هر کسی صمیمی تر باشم در مواقعی که اعصاب ندارم بدتر رفتار میکنم و کلا قدر دونی که هیچ، احترام رو هم بی خیال میشم و این خیلی بده!
-----
اقا میلاد مشکل این بود که جمع همچین از همه جا بی خبر نبود! در اون جمع یکیش ادمی بود که خوره ی تاریخ و کتابای مذهبیه چون رشتشه!یکیش کتابای شریعتی رو قورت داده ! یکیش مادر عزیزم بود که در مقابلش حرفی برای گفتن ندارم چون اکثر کتابایی که میخونمو (مثل مطهری ، بهشتی ، شریعتی و...) از کتابایی که اون قبلا خونده و توی کتابخونش هست کش ! میرم!)
ولی بقیه جمع ، مردم از همه جا بی خبر بودند!
که البته مثل کنه به ذهن ان دو نفر اول چسبیده بودم! و یک بی خبر !
منی که همه ی کتابای شریعتی رو هنوز تموم نکردم (اصولا اکثر کتابای غیر رمان رو نصفه میخونم چون دلمو میزنه وسطاش!) ولی خوب من چیزایی خونده بودم که اونا نخونده بودن و برای اولین بار در عمرم انچنان پیچاندمشان که خودم حظ کردم ولی اخر سر اعصابشون به حدی داغون شده بود که در این فکر افتاده بودند سر منو چطوری زیر آب کنند! تا پیک نیک کوفتشان نشده است!! و به غلط کردن افتاده بودند !بارها سعی کردند به من بفهمانند که ذهنم الکی درگیر اطلاعات عجیب و غریب میکنم و اینکه یکیشان گفت خیلی احمقی که اینقدر به مباحثه علاقه داری!!کلا روحم شاد شد!البته روح انها رو هم حسابی شاد کردم!
چقدر حرف زدم!یکی باید منو مهار رقابتی ! کنه که زبان به دهن بگیرم!!!!!!!کامنتای من از اپدیت ها طولانی تره!!!!!!!!
بالاخره یا حق!
آقا ما شروع نکرده کم آوردیم !!!
این جناب روح گمونم آخر بحثه !!!
بحث بعدی در مورد چی هست ؟ لااقل برم تقلبی چیزی پیدا کنم
عجب!
ساعت چهار صبحی اینجا دارین چه بحثی میکنید!؟
ولی خوشحالم حداقل وبلاگم یه استفاده داره!
من توی این فاصله برا خودم داشتم با خوشحالی کتاب می خوندم و آپ می کردم که دیدم این جا چه بحثی راه افتاده!!!
من اصولا آدمهایی که بحث کردن رو دوست ندارن دوست دارم. چون میشه خیلی زود به ستوه آوردشون و لذت برد از بحث کردن
(تا به حال زمستان است شجریان رو گوش کردی؟)
از اون جایی که من خیلی پاسخ گو هستم، تصمیم گرفتم برای خودم هم یه پاسخی بنویسم!
هندوانه نذار زیر بغلم! اونقدرا هم وارد نیستم!
یک اصلو فراموش نکن .نصف مطالب یک بحثو با استفاده از مغزت به راحتی میتونی جلو ببری ..پس نیاز به پیش خونی (!) نیست!!!!
راستی یادم رفت بگم
خیلی بده ادم توی کلاس درس یه کتاب دیگه بخونه
( البته من اصلا توی کلاس کنکور! شیمی سال پیش دانشگاهی ،رمان نمیخوندماااااااااااا!)
یکی از رکوردهای معروف من توی مدرسه این بود که کتاب «منِ او»ی رضا امیرخانی رو سر دو زنگ پشت سر هم فیزیک سال اوّل دبیرستان تموم کردم.
البته کار بدیه ها! ولی سر کلاس کتاب خوندن یه مزهٔ دیگه ای داره!
من اصلا موقع امتحان ؛ کتاب غیر درسی نخوندم جز یه شب قبل از امتحان معارف ۲ دانشگاه که تا صبح نشستم یکی از رمان های الکساندر دوما رو تموم کردم و بعد ساعت ۱۲ تو کتابخونه دانشگاه حاضر شدم که یه مروری واسه امتحان بکنم ( به هوای اینکه امتحان ساعت ۲ بعد از ظهر برگزار می شه )که پی بردم امتحان ساعت ۱۰ صبح برگزار شده !
باقیشم بچه های سایت ویزاردینگ می دونن
پس چرا من نمیدونستم؟ حلالم کنید ولی کلّی خندیدم بهتون.
ایول چه بحثی شده میلاد اینجا ها.
گفتید کتاب شاید باورتون نشه من 4 جلد کتاب آن شرلی رو تو یه هفته تو مدرسه تموم کردم.جالبش اینجاست که کله بچه های کلاس میدونستند
بعد اخر سال همشون تو دفتر خاطراتم بهم تیکه انداختن.
ساله کنکورم کتاب برباد رفته و اسکارلت رو تو یه هفته استاد کردم
حالا از اون کتابهای شما که خوندید زیاد نخوندم(منظورم شریعتی و ایناست حالا اگه جالب باشن میرم سراغشون)
عجـــــــــــب! یعنی فاطمه خانم خرخون هم .... ؟؟
جالبن! خیلی!