بخش دوم: اون زیر چه خبره؟!
از دور که نگاه کنی، شبیه یه دشت وسیع و فراخ قهوهای میمونه. از نزدیک که نگاه کنی، شاید توش یکی دو تا هم تپه پیدا بشه؛ بازم قهوه ای. حالا یه جاهایی رو که دقت بیشتر کنی به خاکستری میزنه و بهش میگن مغز.
تا حالا از خودت پرسیدی اون موهای آشفتهٔ در هم و بر هم رو اگه از کلهت جدا کنی اون زیر چی پیدا میشه؟ اگه نپرسیدی اشکال نداره، منم نپرسیدم. اما ظاهرا از همیناییس که این بالا گفتم. حالا شاید گهگاه اون وسط یه شیاری هم پیدا بشه.
اون قدیم ندیما که حموم عمومی بوده و ملت یه کمی از من و شما کثیفتر میزدن - یا شایدم تعریفشون از کثیف و تمیز فرق میکرده - برای اینکه حسنیهای کثیف سر کوچه بپرن توی آب، بهشون میگفتن که اگه خودتو نشوری توی مغزت مورچه میذاره.
اخیرا وقتی خیلی تلاش میکنم شدید فکر کنم، یه نوع حس خارش عجیب و مطلوبی در ناحیه سمت چپ مغزم شروع میشه. به یه پزشکی گفتیم، گفت باید کله تو بری ازش عکس کلوزآپ بگیری. حالا ما هیچی! اگه یه همشیرهای هم میاومد پیشات همینو میگفتی آقای دکتر؟ شما غیرت نداری؟
اما به گمونم مشکل جدای این حرفا باشه. فکر کنم یه حموم لازم داشته باشم.
بخش اول: چه جوری بچسبونمش اون بالا؟
از وقتی که برای اولین بار در سال 1379 با پدیدهٔ وبلاگ آشنا شدم و در 1381 اولین وبلاگ خودم رو آغاز کردم، همیشه این سوال برام مطرح بوده که انگیزهٔ افرادی که کامنتهایی مثل زیر رو میذارن چیه؟
خلاصه این که من نمیفهمم، آقا هدف تو از وبلاگ نوشتن چیه؟ اصلا وبلاگ داری مینویسی یا دکون باز کردی؟
من نمیفهمم این چه فرهنگ غلطیه که رایج شده که بچههای ما فکر میکنن وبلاگ باز کردن یعنی ایجاد وبسایت خدماتی ارائهٔ نرمافزار و ... ؟
اصلا کی گفته که وبلاگ شما باید توی تاپ تن بهترین وبلاگای گوگل باشه؟
مشکل ما در این زمینه هم مثل خیلی زمینههای دیگه فرهنگیه. هر چیزی با خودش یه فرهنگی هم باید بیاره. مشکل ما اینه که ما اول اون چیز رو میاریم،بعد فکر میکنیم که حالا فرهنگش چیه؟ باهاش چهکار میشه کرد؟
اصلا از ترجمهای که برای لغت technology کردیم این موضوع واضحه. ما به تکنولوژی میگیم فنآوری، درحالی که درستش فنشناسیه. اما برای ما همون آوردنش کافیه ظاهرا. همین که روی میزمون آخرین مدل مانیتور باشه و دم پامون بهترین ماشین باشه میگیم ما دیگه ته تکنولوژی شدیم.
الغرض، حرف در این باره زیاده، اما شمایی که وبلاگ ما رو سبز میبینی، اینجا قالبش آبیه.
منم نمیخوام توی دِ مُست ویزیتِد وبسایتز (The Most Visited Websites) گوگل باشم. حله؟
پسنوشت:
از قضا دست سرنوشت قصد تأدیب بنده رو داشت و باعث شد که دلباختهٔ یک قالب سبز بشم و اونو برای اینجا درست کنم. حالا اگه سبز دیدین وبلاگ ما رو، مشکلی نیست!
میگما ، این وبلاگ از ابی شروع میشه ، به ابی کبود ختم میشه . کی گفته سبزه؟؟؟ حتما منظورشون خودت بودی. خواستن همیشه سبز باشی.
شاید. ما که آخرش نفهمیدیم. به هر حال محض یادآوری می خوام بالای وبلاگ بنویسم «آبی»
چه عصبانی!!!!![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/008.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/015.gif)
همون طنز می نوشتید بهتر بودا!!
منم یه مدت خیلی گیر این جور افکار بودم ولی به این نتیجه رسیدم که آدما با هم فرق دارند ..شادی و انگیزه ی ادما هم فرق داره..نمیشه بگید وبلاگ برای چیه..چون به نظرم این کاملا شخصیه..از نظر من از 100 تا وبلاگ بلاگفا 99 تاش مزخرفه ولی این نظر منه ...به نظر یه نفر دیگه 50 تاش عالیه..میدونید یه دوست دارم که همین چیزایی که شما بدتون میاد و عجیبه اون خوشش میاد و به شدت ذوق میکنه یا یه شادی براش یه تنوعه ویا شاید ارزوش باشه وبلاگش پر بیینده ترین باشه.اولا واقعا تحمل این عقیده برام سخت بود ..بعد گفتم شاید بعضی ها این طوری دردهاشو ارام میکنند..بعد فکر کردم انسانها دوست دارند "ترین " باشند ..حالا هر " ترینی " شد...(فکر کنم دارم چرند میگم اصلا تمرکز فکری ندارم.)
فکر کنم به شدت مغزو اشتباه به تصویر کشیدید!!!!
منظورتون از خارش در سمت چپ مغز ، یه حس درونیه یا خارش روی سر در اون ناحیه است؟
(دیگه اونجورشو ندیده بودیم!)
یا حق
منظور خارش به شکل یه حس درونیه. اصولا بعضی وقتا آدم ذهنش چنان فعال می شه احساس می کنه داره می خاره. البته این مواقع از اونایی نیست که راجع بهش نوشتم. بگذریم.
تصویر مغز فقط یه ذره!! فرق داره با واقعیت. اصولا اگه مغز آدم شیار نداشته باشه ... با خودم فکر کردم اگه یکی باشه که مغزش پوسیده باشه، چه رنگی می شه سلولای خاکستریش؟ بعد به این نتیجه رسیدم که قهوه ای خوبترین رنگه برای رسوندن این منظور. البته من عادت ندارم وقتی خودم یه چیزی رو می فهمم به بقیه هم بگمش. این خیلی عادت بدیه. پس طبیعیه که مخاطب هم نفهمه منظورم از قهوه ای بودن مغز، پوسیدگیشه.
در مورد اون عقاید وبلاگی، من این عقاید رو کلا تحمل می کنم. ولی دیگه توی وبلاگ خودم که می تونم غرغر کنم؟!؟
آره میتونید غر غر کنید!اگه خواستید میتونید بزنیدشونم!!
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
سلول های مغز پوسیده ، آتروفی میشن یعنی کوچیک میشن ،سیناپساشونو از دست مدن ، بعدا هسته شون تیکه تیکه میشه...خیلی اوضاع حاد باشه نکروز کامل رخ میده که در مغز بهش میگیم نکروز انعقادی!
شیار ها و چین و شکنج ها اگه نبود انسان به شدت مغزش خنگ بود!در واقع این چین و شکنج های قشره ادمیه که باعث میشه میزان بیشتری قسمت خاکستری در مغز وجود داشته باشه واین تمایز مغز ادمها با جانوارن دیگه است..
(مغز سالم! کلا خاکستری با نواحی سفید در درونشه!)
ببخشید تصورات ذهنی و کلا تصویر سازی هاتونو با چاقوی علم! پر پر کردم!!راستی میتونید به خاطر اون خارش خودتونو به عنوان هشتمین عجایب هفتگانه! ثبت کنید!!(شوخی)
یا حق
من کلا در زمینهٔ آناتومی بیلمیرم. اومدیم از خودمون یه تصوّر ذهنی در کردیم، اونم که شما زدی ترکوندیش یه ضرب. دمت گرم.
اون قضیهٔ خارش هم واقعا خارش نبود. قضیه یه جوری قضیه دار بود، یه بنده خدایی داشت میخوند اون مطلبو، برای اون نوشتم.
فی الواقع مثل حرکت این افسرای آبوهر آلمان بود که لای آگهیهای تبلیغاتی رادیو دستوراتو صادر میکردن!!!!
سلام
آره بابا ... حله ! چرا می زنی ؟
عجب! این پایین کامنت گذاشتین ندیده بودم!
من کلا آخه وقتی این کامنتا رو می بینم عصبی میشم.
سلام بر دوست گرام! وبلاگتان سبز و دلتان بارانی... نه چیزه. وبلاگتان بارانی و دلتان سبز... خواهشمندم به ما هم نظری بیفکنید و کویر خشک وبلاگ ما را نیز با کامنتهای بارانیتان آبیاری کنید! فقط زیاد آبیاری نکنید که یه وخ سیل وبلاگمان را بردارد. ممنون!![](http://www.blogsky.com/images/smileys/027.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
وبلاگ شمام همچنان آبی باد! حالا ببین، من میام این حرکت رو تلافی میکنم :دی
کلی به این پستت خندیدم. مخصوصاً جمله آخرش.
:)