uno

به این یک قسم، جز تو ام نیست هم‌دم، قدری است سایه‌ات گویا کم‌رنگ شده در این دیار ...

این را زمزمه کردم و سر را به آن جا که او می‌نشیند دوختم.

ابری کنار رفت و اخم‌هایش باز شد و لبخندش حیاتم را گرم کرد. دیگر بار.