... ادامهی مطلب را میخوانند و تا تهش را میروند. مدّتهاست که دلم می خواهد بنویسم، امّا دل قلمم گویا نمیخواهد. برای خیلیها شاید عجیب باشد، امّا من از آن دست آدمهایی هستم که با قلم انس دارم. منظورم از قلم، مفهوم انتزاعی ابزار نوشتن نیست؛ منظورم خود قلم است. یکی از آن خودنویسهای قدیمی و سبک و خوشدست که با آنها میتوانی مدّتها بنویسی و دستت سنگینی باری که بر دوش دارد را حس نکند. من دوست دارم آنچه که مینویسم را دوباره و سهباره و چهارباره بخوانم. برای خودم بلند بلند بخوانمش، ببینم چهطور به گوش میآید و آهنگش را تجسّم کنم و با کلماتش بازی کنم و دوباره بنویسمش. پاراگرافهایش را کم و زیاد کنم. جملاتش را تغییر دهم. از نو آن را بنویسم. با آن زندگی کنم. امّا این روزها، نمیدانم چرا، قلمم برای نوشتن در وبلاگ سنگین شده. انگار همهی توان خامهی قلمم، برای «او» صرف میشود. شاید باید خوشحال باشم که تمام وجودم برای اوست. در واقع، خوشحالم که تمام وجودم برای اوست. امّا ...
بشنوید |