یادش بخیر که یک زمانی اینجا را کرده بودیم دفترچهی روزنوشتها و هر روز هم اصرار داشتیم مطلبی نو از خودمان تولید کنیم و این جا را آباد و سبز کنیم. خب، سبزیمان را که خشکاند دست روزگار. آبادیمان هم بیآب شد. ولی امروز که داشتم این کوچهها را برای خودم گشتی میزدم دیدم که ای وای، عجب بازار مکّارهای ساختهام. جملات مرموز با مخاطبین نامشخّص! کلمات قصار و عبارات حکیمانه (!). کجا رفت موجود زندهی یکی دو سال پیش؟ خودش هم نمیداند!
بشنوید |