تو می‌دونی ...

you just don't know how much it hurts ... you just don't.


ز دو دیده خون فشانم، ...

چه کنم که هست این‌ها گل باغ آشنایی

(عراقی)



تو برایم روز مره نشده‌ای ... برایم عوض نشده‌ای ... اما دردهایم روزمرّه‌های زندگی‌ام شده‌اند ... تو گویی، بی‌درد نمی‌توانم زندگی کنم دیگر.

آه که چقدر بی‌طافت شده‌ام! جقدر صبر و شکیبم مرا بی‌خود رها کرده‌اند ... انگار که این روزها دیگر با من نیستند.

امّا این‌ها هیچ ربطی به صبر و طاقتم نخواهد داشت ...

هر چقدر که درد داشته باشد مهم نیست. هر چقدر که طول بکشد اهمّیّتی ندارد ... تا امید هست، خواهم بود.