یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

روزه

در شرکت ما، آدم‌های مختلف زیاد اند. از آن‌هایی داریم که چلّه‌ی پیش از رمضان را با یک روز اضافه‌اش روزه می‌گیرند. از آن هایی هم داریم که شب‌ها پارتی راه می‌اندازند و مشروب‌شان را می‌خورند و روزهای رمضان آدرس جاهایی که می‌توانند جنس ارزان‌تر و به‌تر پیدا کنند را به هم می‌دهند.

ما این وسط مانده‌ایم که از هیچ دسته‌ای نیستیم. گروهکی شده‌ایم برای خودمان، این شخص ما. در اتاق تنها کسی هستم که روزه می‌گیرم - حدّاقل آن‌طور که خودم قبول دارم. آقای دیگری هم هست - که هنوز بعد سه، چهار هفته که به ما پیوسته اسمش را نمی‌دانم! -که روزه می‌گیرد، امّا آبش را هم می‌خورد. نه آن‌که دستور از پزشک داشته باشد یا چیزی، نه، چون در فُلان مقاله خوانده‌است که آب باید به طور متوسّط فُلان‌قدر در ساعت به بدنش برسد.

درست است که خودم وضع نماز و روزه و اعتقاداتم چندان معلوم نیست، امّا احساس می‌کنم زیر پایم محکم‌تر است. احساس خوبی است که این روزها دارم.

احساس به‌ترم آن است که می‌توانم با همه‌ی این آدم‌ها یک‌طور برخورد کنم و یک‌طور در موردشان فکر کنم و هیچ قضاوتی نکنم. چند وقتی هست که دارم این را تمرین می‌کنم. این که قضاوت نکنم و آدم‌ها را همان‌طوری که هستند بپذیرم.

برعکس آقای پشت سری من که نمی‌تواند پنج دقیقه سپری کند بدون آن‌که بلند بلند چیزی در مورد همه‌ی آدم‌های اُمُّلی که در این دوره و زمانه روزه می‌گیرند بگوید.

دوست داشتم احساس خوبم را با شما شریک شوم.

نظرات 13 + ارسال نظر
همت چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

اینجایی که من هستم افرادی را هستند که اهل نماز نیستند و حتی کارهای دیگری هم که در ادیان مختلف مذموم است انجام میدهند
ولی ماه رمضان بعضی روزه میگیرند و حتی بعضی نماز میخوانند و آن کارهای دیگر که به قول ایشان نشانه و حتی شرط حیاتشان است را هم انجام نمی دهند
و (به قول خودشان و خودم) خوب هستند و عجیب اینکه برخی از این افراد بهتر از قبل هم کار میکنند

فکر نمیکنم انسان بی قضاوت وجود داشته باشد شاید اشتباه میکنم
این طرفها افراد قضاوت هایشان را کمتر بیان میکنند و کم تر حکم صادر میکنند انقدر طی این سالها زندگی کاری در اینجا مسالمت آمیز شده و همه در هم هضم شده اند که حتی قضاوت را در چشم ها نیز کم تر می توان دید
اما کسی منکر پیش داوری نیست

حس خوبی ندارم نه نسبت به پیش داروی و نه به نبود قدرت داوری

طرف ما افراد قضاوت‌هاشان را بی هیچ چشم‌پوشی و به کمال بیان می‌کنند.
امّا من در این لحظه هنوز حسّ خوبی دارم.
شما هم امیدوارم حسّ‌تان به خوب تغییر کند!

قلم چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

نمیدانم از کجا شد که اینطور شدیم..
مذهبی هایمان ، به خود اجازه ی خود برتر بینی دادند در قبال غیر مذهبی ها و غیر مذهبی ها به خود اجازه ی تحقیر دیگران و خود عقل کل پنداری...

خدا هم آن گوشه ایستاده به نظاره...و اصلا خدا هم بین ِ این نزاع عبث گم شد.

*خوب فکر کنم وظیفه ی امثال ِ شما بشود آشتی دادن ِ میان ِ این دو قوم !

*خارج از این مسایل روزه را دوست دارم چون در روزه قواعد بازی عوض میشود...قواعد حرف زدن خوردن آشامیدن رفتار کردن...باید نسبت به همه چیز آگاه باشی و همه چیز در کنترلت.

من هم روزه را دوست دارم. این احساس را به من می‌دهد که زمانم، مکانم، و احوالم برایم ارزش‌مند هستند.
شاید وظیفه‌ی من آن باشد، امّا خداوکیلی اصلاً در شرایط انجامش نیستم!

قلم چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

اوه چه سرعت عمل پاسخ گویی :))

اگر نیستید که نیستید دیگر .زوری که نیست :دی البته منظورم از آشتی دادن این نیست طبعا که بروید شیرینی بخرید بینشان پخش کنید :دی :دی همین که روزه میگیرید ولی با آنها که نمیگیرند رفتارتان خوب باشد و بهشان بفهمانید که اگر میگیرید کتاب زیاد خوانده اید و میدانید چه کار دارید میکنید ، همین یک روز باعث آشتی خواهد شد ..

خب این کار رو که می‌کنیم! ولی معمولاً باهاشون خیلی صحبت هم نمی‌کنیم.

قلم چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

اگه اینطوره که عالیه :)

:)

قلم شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 02:18 ق.ظ

امروز هیچ کی اپ نکرد.
کاش اینجا اپ بشه....
چقدر دیر به دیر اپ میکنید ..

اوووووه در این روزی که شما این رو نوشتید من یک جای خووووبی بودم

مرد یخ زده شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 03:45 ق.ظ

منم خیلی سعی کردم این قضاوته رو تمرین کنم
خیلی
بهتر شده الآن
گه گداری به خودم
رکب می زنم
می گم
آاهاا دیدی؟
خوردی؟
جا خوردی؟
شده حکایت شما..ما هم تو یه همچین وعضی هستیم
حس خوبتو لایک
این پرورشش عااااااالیه
عمرا ضرر نمی کنی
خوش باشی دوستم(:گل ای که هنوز درست نشد)
یه خبریم از خودت بده بهمون

:)
مرسی

قلم شنبه 22 مرداد 1390 ساعت 02:23 ق.ظ

اپم نکردید نکردید .دوستان اپ کردن !
جواب نمیدید آدم نگران میشه ، زنده اید ؟

زنده‌م زنده‌م!

کوچولوترین ستاره یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 03:24 ق.ظ

سلام
ما نیستم شما نباید یه سر بیایین ببینید کجاییم ؟ بیمعرفت شدی رفت ..

ای بابا ...

مترسک جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 02:13 ق.ظ http://ma-tar-sak.blogfa.com

خودمو کشتم که دیگه قضاوت نکنم
البته اهل قضاوت نیستم اما دچار دوگانگی می شم
الان خیلی بهتر شده ... زیاد به دیگران فکر نمی کنم تا حواسم به خودم باشه :-)

هیچ وقت از این که جلوی قضاوت کردن خودت رو بگیری پشیمون نمی شی

molden چهارشنبه 9 شهریور 1390 ساعت 12:41 ق.ظ

خوبی؟ مدت هاست خبری نیست ازتونا. فکر نکنید ما حواسمون نیست!

مرسی‌:)
خوبیم. چند وقتیه که به جای وبلاگ روی آوردم به روش‌های قدیمی‌تر مثل دفتر و قلم و کاغذ ... دیگه حسّ وب‌لاگم نیست اون‌طور که قبلاً ها بود.

قلم دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 02:25 ق.ظ

به ! چه عجب !
واقعا نگران شده بودم ! مثه این مامانا که نگران بچشون میشن ، وقتی پیداشون میشه وسالمند ، می زننش !من الان همین حسو دارم :دی
(مسلما شوخی بود )

خوشحالم که جای خوبی بود..افزون باد این جور جاهای خوب !

شما مدت هاست حس وبلاگتون نیست فکر کنم !

مرسی!
آره، قریب به یک سالی می‌شه که دیگه حسّ وبلاگم نیست. فقط حیفم می‌آد این‌جا رو ببندم! به خاطر همینم یه همه آدم رو علّاف (یا الّاف، هیچ وقت نفهمیدم کدومشون درسته!) خودم کردم. :دی

molden پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 ساعت 02:23 ب.ظ

از خوشحالیتان شادیم :)
فقط هر از گاهی هم شده محض خاطر دل خواننده هاتون یه نقطه . چیزی بذارین که نگران نشیم و بدونیم در حال شادی هستید!

مرسی :) حتماً! شما چه خبر؟ ما هم از شما بی‌خبریم به جز همین گه‌گاه نظرهایتان

پیله پنج‌شنبه 12 آبان 1390 ساعت 12:42 ق.ظ

اگر یاد می گرفتیم برای فهم و نظر آدمهای دیگه احترام قائل بشیم شاید...

خوشحالم که یاد گرفتی و خوشحالم که حس خوبی داری و خوشحال م که بهت خوش گذشته هر جایی تو کامنت بالایی ها بودی :)

کلا امشب سرخوشم :دی

:) مرسی. آره، خیلی خوب بود.
امیدوارم سرخوشی تو هم دوام داشته باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد