یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

قرار

قرار ساعت یازده و بیست و چهار دقیقه، وقتی که هیچ خروسی نمی‌خواند و هیچ ابری در آسمان نیست، در یک ظهر نه‌چندان تابستانی با آفتابی نیمه‌بهاری و نسیمی ولرم.

قرار سربریدن شقایق و کشتن گل اقاقیا در دل من.

قرار مرگ گرمای اشتیاق و ظهور سرد آفتاب زمستانی.

و من آن‌جا خواهم بود.

بشنوید

نظرات 4 + ارسال نظر
تو جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

امروز بهت فک کردم...

:) مرسی از این‌که در خاطرت برایم جایی بود.

همت شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

خواهی بود؟!

بوده‌ام.

همت یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

به همین دردناکی؟

به همین دردناکی.

مرد یخ زده چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 02:19 ق.ظ

"وقتی ک ههیچ خروسی نمی خواند و هیچ ابری در آسمان نیست"
شدیدا لایکش می کنیم!

:) مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد